فاجعه اخلاقی درجامعه وقتی شدت بیشتری پیدا می یابد که لیبرالیسم فرهنگی و تساهل دینی، توسط لیبرالیسم اقتصادی و قدرت‌های اقتصاد خصوصی حمایت شوند؛ قدرت‌هایی که حتی از راه‌های کاملا قانونی توانسته‌اند ارکان اقتصاد جامعه را به دست گیرند و با کنار زدن رقبای خود ابتدا به سلطه اقتصادی و سپس از این طریق به سلطه فرهنگی دست یابند.

در این صورت اندیشه و فرهنگ و الگوهای زندگی را افراد یا گروههای معدودی هدایت می کنند و اعضای جامعه نیز مجبورند شیوۂ تساهل پیش گیرند و در زندگی خصوصی دیگران دخالت نکنند. هدف های زندگی را عموما همین نیروهای مسلط فرهنگی شکل می دهند و به «اینجا و اکنون» محدود می شود. بیشتر اعضای جامعه، تنها در پی منافع فردی و شخصی خود خواهند بود و هر کس توان خود را در کسب تمتعات مادی بیشتر به کار خواهد برد و این همان خواسته صاحبان منافع اقتصادی است؛ زیرا در غیر این صورت اگر چنین اهداف و الگوهایی در جامعه حاکم نباشد، اقتصاد رونقی نخواهد داشت. هدفهای اخلاقی عمدتا برای ساماندهی به زندگی اجتماعی ترغیب می شود و اهداف دینی و معنوی نیز ارزش تلقی نمی گردد.

آنچه بیش از هر چیز رخ می نماید، حصارهای فروریخته وظایف اجتماعی و بی تقیدی به شعایر و شرایع دینی در سطح آشکار جامعه است. وظایف اجتماعی مانند امر به معروف و نهی از منکر و موانع بازدارنده ای مانند حدود و قصاص، با مقتضای تساهل سازگار نیست و دست کم در چنین جامعه ای رو به ضعف نهاده است و آثار بارز و غیربارز آن، که در متون اسلامی آمده، دامنگیر جامعه شده است.
 
با این حال جالب است که برخی از مدعیان تساهل که در جایی برای رهایی از احکام دینی ناسازگار با تساهل مانند حدود و تعزیرات، این احکام را مقید به زمان صدر اسلام و محیطهای خاص آن روز دانسته اند، در جای دیگر از ادای فریضه امر به معروف با دست و حتی سلاح سخن می گویند و خطرهای ترک امر به معروف را به خوبی بیان کرده اند.
 
اقتضای تساهل آن است که دینداری آدمیان در جامعه، به امری فردی و شخصی، آن هم به شکل ایمان درونی و گرایش قلبی، تبدیل شود. دور شدن از شعایر و شرایع دینی را برخی از منادیان اولیه تساهل، مانند اراسموس نیز در بعضی جوامع مسیحی طرح کرده اند. ترک ظواهر دینی و پایبند نبودن به شرایع دینی در جامعه، چهره ظاهری و ویژگی باطنی آن جامعه را به هواخواهی، دنیاطلبی و نفسانیت تغییر خواهد داد و چنین وضعیتی مسلمة تأثیرات منفی بر تربیت دینی خواهد گذاشت و زمینه را برای دینداری از بین خواهد برد، مگر اینکه دینداری را امری تنها و تنها قلبی بدانیم؛ چنان که برخی چنین عقیده ای را به «مرجئه» نسبت داده و گفته اند به همین دلیل عقیده آنها خوشایند دستگاه بی بندوبار خلافت اموی بوده است. منحصر کردن دینداری در ایمان قلبی نیز متضمن نوعی تناقض است؛ زیرا ایمان، تصدیق و پایبندی درونی به یک عقیده است که به نسبت شدت و ضعف خود، پایبندی عملی به لوازم آن عقیده را به دنبال می آورد.
 
در اینجا نکته مهم این است که اوضاع توصیف شده برای جامعه متساهل دست کم از سه طریق تحریک و انگیزش، سرمشق دادن و ایجاد محدودیت بر رفتارهای دینی اعضای جامعه به خصوص کودکان و نوجوانان اثر می گذارد.
 
به اقتضای سهل انگاری و آسان گیری در رفتارها و گفتارهای به ظاهر شخصی، شیوه‌های تبلیغاتی تحریک و برانگیختن، انسانها را به سوی هدف ها و رفتارهای غیردینی و ملاهی و محرمات دینی، مانند نوشیدن مسکرات، خوردن محرمات و انجام دادن منکرات سوق می دهند. وانگهی، مشاهده این رفتارها نیز در سطح آشکار جامعه، می تواند برانگیزنده و تحریک آمیز باشد و در نتیجه باعث ایجاد انگیزه های خاص و انتخاب رفتارهای ویژه گردد. امروزه بر پایه تحقیقات بسیار، افزون بر ترفندهای تبلیغاتی، مشاهده رفتار نیز می تواند در انگیزش مؤثر باشد.
 
تمایل انسان  ابتدائا به لاقیدی در ارضای غرایز فروتر بیشتر است: بل یرید الإنسان لیفجر أمامه و در صورت نبودن قید و بندهای اجتماعی برای این امر، عموم افراد به لاقیدی رو می آورند و در صورت گسترش لاقیدی تعداد الگوها و سرمشقهای انسانی برای رفتارهای غیر مجاز به شدت گسترش خواهد یافت و آنگاه، کودکان و نوجوانان از طریق یادگیری مشاهده ای و سرمشق گرفتن، رفتارهای خود را طبق رفتارهای الگو شکل خواهند داد. شمار پژوهش هایی که تأثیر الگوها و سرمشق ها را بر اساس یادگیری اجتماعی تأیید یا اثبات می کنند، بیش از آن است که بتوان در اینجا به تفصیل از آن سخن گفت. در این زمینه می توان به کتاب های روانشناسی تربیتی، یادگیری و روانشناسی اجتماعی رجوع کرد.
 
آن گاه که قوانین اجتماعی جانب تساهل را بگیرند، دینداران جامعه وظیفه دارند از کنار بسیاری از چیزهایی که ناروا می دانند، سهل گیرانه بگذرند و از عمل به وظایف اجتماعی خود چشم پوشی کنند؛ وظایفی همچون امر به معروف و نهی از منکر که با ترک آن، اشرار بر جامعه مسلط خواهند شد و دعای نیکان نیز به آسمان نخواهد رفت. و از این نتیجه طبیعی تسامح و آسان گیری نسبت به ترک شرایع دینی همواره باید هراسید. در حالی که در جامعه ای که تسامح به صورت قانون در آمده است، اجرای کامل وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بی تردید با محدودیت های جدی روبه رو می شود. به علاوه، راه برای عمل به دیگر وظایف دینی نیز چندان هموار نخواهد بود؛ به گونه‌ای که ممکن است تقید به پوشش اسلامی حجاب مخالف امنیت عمومی تلقی گردد و فعالیت سیاسی برای دفاع از سرزمین غصب شده با عنوان تروریسم رسما محکوم شود.
 
در پایان باید هرچند کوتاه به تدابیر ممکن اشاره کنیم و تفصیل بحث را به فرصتی دیگر واگذاریم. باید ببینیم به فرض تحقق و گسترش تساهل با مفهوم گفته شده، چگونه می توان گلیم تربیت دینی و اسلامی را از این آب آلوده بیرون کشید. پاسخ به این پرسش در این مجال، تنها به اشاره میسر است و در یک جمله می توان گفت در چنین محیطی بر یک شیوه باید همت گماشت و آن، ایمن سازی (واکسینه کردن کودکان و نوجوانان از ابتدا و حتی پیش از تولد، در برابر آسیب های موجود یا احتمالی است. باید شیوه‌هایی یافت برای بیمه کردن و ایمن ساختن اعضای جامعه در برابر شبهه ها و تردیدها و همچنین در برابر جاذبه ها و نیروهایی که به بیراهه می کشند، و از همه امکانات موجود برای تحقق این شیوه‌ها استفاده کرد. باید تدابیری برای نیرومند کردن و استحکام ریشه ها اندیشید تا درختان ریشه دار نه تنها خود پابرجا بمانند، بلکه طوفانهای سهمگین را نیز رام کنند. دست یافتن به این هدف به آرمانی دور می ماند اما غیرممکن نیست. باید کوشید؛ زیرا صدای تندبادها به گوش می رسد.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص335-332، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸